روابط، مهمترین عامل کیفیت زندگی

کیفیت زندگی ما آدما مستقیما با کیفیت روابطمون در ارتباطه. تو اگه با همسرت ارتباط سازنده و سرشار از درک نداشته باشی، خوب معلومه که از زندگیت و بودن کنار اون احساس دلسردی داری و حس بیچارگی بهت دست می ده. اگه نتونی تو ذهن اطرافیانت درک ایجاد کنی و دیدگاه های اون ها رو نشناسی خوب به تفاهم رسیدن باهاشون واقعا کار سختیه.

وقتی از درک، تعامل و تفاهم تو رابطه صحبت می کنیم اولین سوالی که برامون پیش میاد اینه که درک یعنی چی؟ تعامل به چه دردی می خوره. این همه می شنوم زن و شوهر باید باهم تفاهم داشته باشن دقیقا منظور چیه؟ اصلا همچین چیزایی امکان پذیر هست؟ یا همش خواب و خیاله؟

چطور می تونیم تو روابطمون درک و تفاهم ایجاد کنیم؟

درک آدما و تفاهم باهاشون وقتی اتفاق می افته که ما بتونیم احساساتشون رو درک کنیم. این توانایی رو داشته باشیم که بفهمیم اون آدم چطور فکر می کنه و چه منطقی پشت رفتارها و تصمیم گیری هاش هست. در واقع اینطوری به این توانایی می رسیم که از دریچه نگاه اون آدم هم به مسائل نگاه کنیم.

اینکه ما بدونیم خودمون و طرف مقابلمون چه نیازهایی داریم خیلی مهمه. چون سریعتر می تونیم به نیازهای همدیگه پاسخ گو باشیم و برای همدیگه حس خوب ایجاد کنیم.

اینکه بدونیم نقطه ضعف هامون چیه و طرف مقابلمون از چه نقاطی ممکنه آسیب ببینه، باعث می شه خیلی بهتر بتونیم به همدیگه کمک کنیم و مثل یه تیم همدیگه رو پوشش بدیم. اینطوری از بودن کنار همدیگه احساس حمایت و پشتیبانی می گیریم و رابطمون خیلی محکمتر از قبل می شه.

از حساسیت های همدیگه خبر داشته باشیم و بدونیم خودمون و اطرافیانمون با چه چیزایی حالمون بد می شه مشخصا باعث می شه پا رو خط قرمزهای هم نذاریم و دیدن این موضوع کلی از تعارضهای بین فردیمون رو کم می کنه.

اگه می بینیم نسبت به یه موضوع اختلاف سلیقه وجود داره دلیلش تفاوت تو نوع نگاه آدما به اون موضوعه.

برای اینکه به تفاهم برسیم باید بتونیم باهم مذاکره کنیم. و تو مذاکره طرفین نباید خیلی روی فهموندن منظورشون چالش های عجیب و غریب داشته باشن. وقتی من بدونم طرف مقابلم اون مدل شخصیتی رو داره می تونم متوجه بشم اصلا چرا داره این مدلی با موضوع برخورد می کنه.

مثلا نگرانه که نکنه اگه نظرش رو نسبت به فلان کار دوستش بهش بگه، دوستش ناراحت می شه. در حالی که شما اصلا این قضیه واستون مطرح نیست و می دونید اگه رک و پوست کننده بره و حرفش رو بزنه کلا قضیه حل می شه و با شناختی که از دوستش دارید می دونید اون اتفاقا کلی ازین صحبت استقابل می کنه.

حالا می خوای دوستت راضی کنی که بره حرفش رو بزنه اما چون نگرانی هاش رو درک نمی کنی خوب معلومه که نمی تونی اونطور که باید روش تاثیر بذاری و مشکلش رو حل کنی. باید اول حس بدی که از این اقدام می گیره رو بفهمی و کمکش کنی تا ازین ترسش رد شه. همین می شه که خیلی وقتا با وجود اینکه ما نیتمون خیره اما آدما بخاطر راهکارهایی که بهشون می دیم ازمون دورتر می شن.

تو این زمینه چه آموزش هایی دیدیم؟

اکثر ما آدما فکر می کنیم چون درس خوندیم، پس می تونیم تو زندگی و روابطمون هم موفق باشیم. اما زیادن آدمایی که تحصیلات عالیه دارن اما تو زندگی زناشویی یا رابطه والد-فرزندی اون عملکرد مطلوب رو ندارن. هستن بچه هایی که پدر و مادرای تحصیل کرده ای دارن، اما اصلا تو شرایط اخلاقی و روحی خوبی قرار ندارن تا بتونن زندگی با کیفیتی رو تجربه کنن. به نظرتون دلیلش چیه؟

متاسفانه نه تو مدرسه و نه تو دانشگاه به ما آموزش ندادن که چطور ارتباطاتمون رو به صورت اصولی بهبود بدیم. انگار قراره خودمون بر اساس تجربه، رانندگی کردن تو فضای روابط رو یاد بگیریم. خوب معلومه که بعد یه مدت اونقدر به در و دیوار می زنیم که یا

۱- کلا از رابطه داشتن با آدما کنار می کشیم و سعی می کنیم خیلی با کسی صمیمی نشیم. یا

۲- تو روابط با اطرافیانمون همش غر می زنیم. احساس بیچارگی داریم و برای این احساسمون هیچ کاری نمی کنیم. و یا

۳- خودمون می شیم آدمی که همش تو روابط آدما رو مجروح می کنه. تو ذهنمون ناخودآگاه اینطور فکر می کنیم که قبل از اینکه آدما بهم آسیب بزنن من باید بهشون آسیب بزنم تا حساب کار دستشون بیاد.

سوال مهم اینه: به نظرت چه کار سازنده ای می شه انجام داد تا این سه تا حالت اتفاق نیافته؟

بازدید: 1873
  1. از نطر من زمانی این مذاکره میتونه نتیجه بهتری رو بده که طرفین باهم صادقانه گفتگو کنن و پنهان کردن موضوع و یا تو معذورات قرار گرفتن و یا حذف کردن موردی و …. رو به هر دلیلی نداشته باشن که این درک و شناخت همه جانبه ی درست از طرفشون رو البته تا حدودی رو بتونن بدست بیارن گفتم تا حدودی چون شناخت کامل هیچوقت صورت نمیگیره دنیای تفکر شخصی درون هر کسی کامل نمایان نمیشه .

    1. متاسفانه یا خوشبختانه، عالم نظام خودش رو داره و به اعتقاد و نظر ما نمی چرخه و علم هر روز با پیشرفت خودش فقط می تونه بخش کوچگی از این نظام رو کشف کنه. علم روانشناسی هم از این قاعده مستثنا نبوده و روز به روز در حال پیشرفت و الان به جایی رسیده که با ربط دادن رفتار انسان ها به افکار و احساسات پشت اونها، به ما این توانایی رو میده که حتی بتونیم پامون رو فراتر بزاریم و تو موقعیت های مختلف، قادر باشیم رفتار افراد رو پیش بینی کنیم.